در بابِ گزینش: سهمِ من در بهتر کردنِ اوضاع

امروز در پژوهشکده‌ فرمی به من دادند. فرم را یک مقامِ مهمِ اداریِ پژوهشگاه فرستاده است، و نوشته است که پر کردن‌اش برای بالا رفتنِ مرتبه‌ی محققان لازم است. در نامه‌ی ضمیمه‌ی فرم آمده است که "برای استخدام پیمانی اعضای هیات علمی می بایست صلاحیت عمومی ایشان تایید شده باشد". در فرم سؤال شده است در موردِ مذهبِ من، و در موردِ سوابقِ گزینشی‌ام در آزمون‌های تحصیلی و استخدامی. بعد هم خواسته‌اند که "گزارش مختصری از دوران زندگی خود با تکیه بر فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی، عقیدتی و سیاسی" بنویسم.

گفتم—و گفتم که رسماً هم می‌نویسم اگر لازم باشد—که من چنین فرمی را پر نمی‌کنم. این به نظرِ من نمونه‌‌ای از تفتیشِ عقاید است. آماده‌ام که دیگر اینجا کار نکنم، اگر که ادامه‌ی کارم متوقف باشد بر تن دادن به این چیزها.

حالا غیر از اینکه زیبایی‌شناسی‌ام می‌گوید که عزتِ نفس مهم‌تر از شغل است (و خیلی از ما هم می‌توانیم شغل ِ دیگری پیدا کنیم: تدریس خصوصی و ترجمه و غیرذلک، که البته درآمدشان به اندازه‌ی استادی یا کار در تلویزیون نیست، ولی از گرسنگی هم نمی‌گذارد بمیریم)، تجربه‌ی شخصیِ من می‌گوید که گاهی شرکت‌ نکردن در فرآیندِ گزینش منجر به از دست دادنِ ‌شغل نمی‌شود. حدودِ ده سال پیش در دبیرستانِ علامه حلی (سازمان ملی پرورشِ استعدادهای درخشان) فرمِ مشابهی به من دادند، و پر نکردم و گفتم که نمی‌آیم اگر نخواهندم. خواستند و دو سال ماندم، و کسی هم کاری با من نکرد. نمونه‌ی دیگری هم از تابستانِ پارسال دارم که یادداشتی در موردش نوشتم، و اینجا عیناً نقل می‌کنم.

***

ظاهراً در هر جای جمهوری اسلامی ایران که کار کنیم هر از چندی فرمی به ما می‌دهند که پر کنیم، و گاهی شاید متوجه معنای جواب دادن به بعضی سؤال‌ها نباشیم. دیروز (شنبه، پایانِ مردادِ هشتادوهشت) از حراستِ پژوهشگاه یک "فرم مشخصات عمومی اعضای هیات علمی و محققین" برای محققان و کارمندانِ‌ پژوهشکده‌ی فلسفه‌ی تحلیلی فرستاده‌اند. بقیه‌ی پژوهشکده‌ها هم بی‌نصیب نمانده‌اند. با سابقه‌ای که از بی‌آزار بودنِ حراستِ پژوهشگاه در یک سالِ اخیر در ذهن‌ام بود شروع کردم به خواندنِ فرم با این قصد که—با کمی غرولند—تسلیمِ نظامِ اداری بشوم، تا اینکه رسیدم به جایی که در موردِ سفرهای خارج از کشور می‌پرسد.

به حراستِ پژوهشگاه چه ربطی دارد که بیرون از پژوهشگاه من چه می‌کنم و به چه کشورهایی می‌روم؟ چرا باید به حراست توضیح دهم که با چه زبان‌های خارجی‌ای آشنایی دارم؟

به نظرم مهم نیست که این‌جور سؤال‌ها چقدر در این کشور سابقه دارد و حراستِ پژوهشگاهِ ما چقدر از بقیه‌ی شعبه‌های این نهادِ محترم بهتر یا بدتر است؛ چیزی که مهم است (و شاید چیزهای شنیعی که در این هفتاد روز دیده‌ایم حساسیت‌مان را زیادتر کرده باشد) این است که جواب دادن به این سؤال‌ها کمکی است به پلیسی‌تر کردنِ فضا، و کمک به نقضِ نظام‌مندِ‌ حقوقِ مردم. اینکه در بالای فرم نوشته‌اند که "اطلاعات این فرم بصورت محرمانه در حراست نگهداری می‌شود" اوضاع را بهتر نمی‌کند: غیر از بدیِ خودِ نگهداری شدنِ اطلاعات در حراست، صرفِ پرسیدنِ بعضی سؤال‌ها نقضِ حریمِ خصوصیِ من است. اگر با این حرفِ‌ من موافق نیستید به این فکر کنید که این سؤال‌ها—گیریم با قیدِ نگهداریِ محرمانه‌ی جواب‌هایشان در حراست—تا کجا می‌تواند ادامه پیدا کند: آیا به سایت‌های فیلترشده (نظیرِ‌ بی‌بی‌سی یا بعضی مداخلِ ویکیپدیا) نگاه می‌کنید؟ آیا در خانه آنتنِ ماهواره دارید؟ آیا روزه می‌گیرید؟ آیا با همسرتان درباره‌ی براندازیِ نرم صحبت کرده‌اید؟ به چه کسی رأی داده‌اید؟ کجای این دنباله از پرسش‌ها توقف می‌کنید و می‌گویید که دیگر بس است؟ کِی صرفِ جواب دادن به این سؤال‌ها را ناقضِ احترام و شرافت‌تان می‌دانید؟

ساده‌اندیشی است که گمان کنیم حراست با نهادهای امنیتی-اطلاعاتیِ نظام بی‌ارتباط است یا مثلاً نمی‌تواند در موردِ سوابقِ تحصیلیِ من و نوعِ قراردادم از بخش‌های اداریِ پژوهشگاه استعلام کند. حراست اینها را از خودِ من می‌پرسد، و—مثلِ برگه‌های بازجویی—از من می‌خواهد که پایینِ ورقه را امضا کنم، تا به من بگوید: مبادا دست از پا خطا کنی؛ کسی دارد تو را نگاه می‌کند…

مستقل از هر پیامدی که پر نکردنِ فرم برای موقعیتِ من در پژوهشگاه داشته باشد، من این فرم را پر نمی‌کنم.

کاوه لاجوردی
محققِِ پسا دکتری، پژوهشکده‌ی فلسفه‌ی تحلیلی.

14 نظر برای "در بابِ گزینش: سهمِ من در بهتر کردنِ اوضاع"

  1. مجید،

    اول این که بسیار تحسین برانگیز. ممنون به عنوان یک شهروند از یک شهروند دیگر که آب به این آسیاب نمی‌ریزد.

    یک کاربرد دیگر این طور فرم‌ها می‌تواند چیزی به جز تفتیش عقاید باشد. در آمریکا در بعضی از شرکت‌ها بخش منابع انسانی از کارمندان می‌خواهد که فرم‌هایی با سوال‌های رفتاری را پر کنند که مثلا در فلان شرایط شما چه رفتاری دارید. در آمریکا که ظاهرا نیت‌شان این نیست که شما جواب‌های صادقانه بدهید و بر اساس آن تصمیم بگیرند که رفتار شما را می‌پسندند یا نه. بلکه ظاهرا منظور این است که مطمئن شوند که شما درک می‌کنید آنها چه جواب‌های از شما انتظار دارند. حالا صادقانه بودن جواب‌ها در درجه دوم اهمیت است.

  2. اصلن چرا نباید از اداره‌ی گزینش به دادگاهی شکایت کنیم؟ وجود اداره‌ی گزینش یا چنین نهادی بر ضد قانون اساسی است. این اداره باید حذف شود.

  3. چقدر دوره زمانی که معلم پایه ما بودید
    ده سال پیش … احساس پیری بهم دست داد!!

    با این حرف خیلی موافقم
    تجربه تن ندادن به این سوال و جواب شدن ها رو یک بار داشتم و خوشبختانه اون موقع به خاطر بودن مدیری که حامی بود و این ها تونستم به کارم ادامه بدم و …ا
    اما نمیدونم چقدر همه ما قدرت ریسک کردن و قید کارمون رو زدن رو داریم
    اینکه چقدر درد نون داشتن نخواهد چربید به اعتقادها و ارزش هامون

    متن رو که خوندم حس خیلی خوبی بهم دست داد، اما آخرش یک نگرانی پیدا کردم … اینکه نکنه یک وقت تن ندادن به این مسئله بشود مایه قضاوت هایم. اینکه آدم ها رو در شرایطشون در نظر نگیرم و از همه انتظار ریسک کردن و قهرمان بازی در آوردن داشته باشم …

  4. سکوت برخی در مقابل روش های گوناگونِ "تایید صلاحیت عمومی افراد"، کار را به جایی رسانده که رئیس اجراییِ شرکتی دولتی برای حراست از نمی دانم چه به خود اجازه بدهد که خلاقیت و وقاحت را به نهایت برسانَد، تو را تحت عنوان "مصاحبه" به اتاق اش دعوت کند، آستینِ پیراهن اش را بالا بزند و از تو بپرسد که آیا با دیدنِ دستِ من تحریک می شوی؟!

  5. با سلام. به نظر من شما بیخود حرف میزنید. در همه جای دنیا این مسئله وجود دارد حتی کعبه امال بعضی ها آمریکا. هر نظامی باید حواسش باشه پولش رو کجا خرج میکنه و کجا سرمایه گذاری میکنه. قرار نیست آقایون استفادشون رو بکنن بعد هم بر ضد نظامی که بهشون امکانات داده فعالیت کنند. تهدید هم نفرمایید که میروید و ترک میکنید که به برکت نظام، خیلی ها هستند جای حضرتعالی رو بگیرند!!!
    یوسف عزیزی
    دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه صنعتی شریف
    مهندسی شیمی. بیوتکنولوژی

  6. با سلام مجدد
    نظر یوسف عزیزی تعدیل میشه
    لطفا این نطر رو دیلیت کنید چون خودم نمیتونستم تا نظر جدید بذارم
    ممنون
    یوسف عزیزی

  7. بازتاب: در جست‌وجوی شغل | | نسخه‌ی قابلِ انتشار

  8. بازتاب: جویای کار | | نسخه‌ی قابلِ انتشار

  9. این مطلب شما را نمی‌دانم چند سال قبل خواندم و  توئیت شما را در تاریخی که در کامنت ثبت خواهد شد خواندم.

    بازگشتم تا مجددا مطلب مبهمی که در این یادداشت نوشتید را مرور کنم بابت تصمیمی که حدود ده سال قبل گرفتید و امروز بابت آن به دنبال شغل می‌گردید تبریک می‌گویم.

    حالم در این ساعت و روزهای بد خوب شد.

    امیدوارم حالتان خوب باشد.

نظرتان را بنویسید