زیبایی و لذت

[ویرایش‌نشده‌ی یک‌ضرب‌منتشرشده.]

متنِ بسیار مفصّلی را باید تا دو سه هفته‌ی دیگر تحویل بدهم (چندصدهزار کلمه)، و دارم با کمی بیشتر از تمامِ توان‌ام کار می‌کنم. اضافه کنید سرماخوردگی را و بهت‌زدگیِ ناشی از شنیدنِ خبرِ بعضی مجازات‌های سنگین را. تا کمی فشار را کمتر کنم و چند دقیقه‌ای از حال‌وهوای قرنِ هفدهمِ انگلستان و شهریورِ نودوهشتِ ایران بیرون بیایم، به‌نظرم رسید که کمی درباره‌ی سؤالی بنویسم که هفته‌ی پیش در مؤسسه‌ی پژوهشیِ حکمت و فلسفه‌ی ایران برایم مطرح شد وقتی که به سخنرانیِ جذابی درباره‌ی زیبایی گوش می‌کردم. سخنرانی عمدتاً درباره‌ی آراءِ کانت بود و تقریباً به‌کلّی برای من تازگی داشت (و می‌گویم تقریباً، چون سال‌ها پیش یک بار مقاله‌ی هیوم درباره‌ی معیارِ ذوق را خوانده‌ام). 

سؤالِ من قاعدتاً سؤالی پیش‌پاافتاده است، و احتمالاً با یک بار خواندنِ چیزی از جنسِ مدخلِ مربوط در دانشنامه‌ی استنفرد جواب داده خواهد شد. و تقریباً روشن است که در این نوشته‌ی وبلاگی مطلبِ عمیقی یافت نخواهد شد. [و یادم آمد که مصاحبتِ جنابِ زنگ‌ویل چقدر مطبوع بود.]

سخنران چند بار این را گذرانه گفت—و در جوابِ من هم تأیید کرد که جزوِ داده‌های پیشانظریِ بحث می‌انگاردش—که هرگاه شخصی داوری‌اش این باشد که الف زیبا است، این داوری همواره همراه است با لذت‌بردنِ آن شخص از الف. مثلاً اگر فلان تابلو و فلان قطعه‌ی موسیقی را می‌گویم که زیبا است، این داوری همراه است با لذت‌بردنِ من از آن تابلو یا از آن موسیقی.

خب، به‌نظرِ من این آموزه به این صورت و با این کلّیت غلط است. مثالِ ۱. در اسفندِ ۱۳۸۱ تونی بلر در مجلسِ عوام صحبت کرد تا موافقتِ نمایندگان را جلب کند برای حمله به عراق. چینشِ کلمات خوب و فصیح، لهجه‌ی نخست‌وزیر عالی. گوش می‌کردم و داوری‌ام این بود که سخنرانی بسیار زیبا است؛ اما آیا از آن لذت بردم؟ به‌هیچ وجه. مثالِ ۲. جام‌جهانیِ ۲۰۱۴، گلِ مسی به ایران [که، راستی، از حیثِ زاویه چقدر شبیه است به گلِ کوارشما به ایران در جام‌جهانیِ ۲۰۱۸]: عجب گلی—چقدر زیبا. ولی اصلاً لذت نبردم.

در سؤال‌ام این دو مثال را گفتم، همراه با ذکری از مقوله‌ی فیلمِ خوش‌ساختِ پروپاگاندا، در مقامِ مثال‌های ناقضی برای این حکم که داوری در موردِ زیبابودنِ الف همراه است با لذت‌بردن از الف. و اضافه کردم که شاید آنچه با حکم به زیبا‌بودنِ الف همراه است (دست‌کم در موردِ الف‌های مصنوع)، این باشد که کسی که الف را زیبا می‌داند سازنده‌ی الف را تحسین می‌کند، نه اینکه لزوماً از الف لذت ببرد.

جوابِ سخنران را خوب نفهمیدم (شاهدش اینکه نمی‌توانم بازسازی‌اش کنم). اما، در آن محیطِ دوستانه،‌ سه نفر لطفاً آمدند و نظرشان را گفتند، و هر سه نظر را این‌طور فهمیدم: در این مثال‌ها، الف را از یک حیثِ خاص زیبا می‌یابم و وقتی می‌گویم که از الف لذت نبرده‌ام علی‌رغمِ اینکه زیبا یافته‌ام‌اش،  حیثی دیگر از الف است که لذیذ نیافته‌ام—سخنرانیِ بلر را از حیثِ کلام و مهارت و لهجه زیبا یافته‌ام و از این حیث که دروغگویانه بوده است و پیش‌بینی می‌کرده‌ام منجر به کشته‌شدنِ همسایگان‌ام می‌شود آن را غیرلذیذ (و بلکه مشمئزکننده) یافته‌ام؛ گلِ مسی از حیثِ گلی در فوتبال زیبا بود و از این حیث که باعثِ‌ شکستِ ما شد آن را غیرلذیذ (و ناراحت‌کننده) یافته‌ام. ایده‌ی مشترکِ جواب‌ها را این‌طور فهمیدم که الف را از آن حیث که زیبا می‌یابم قطعاً لذیذ هم می‌یابم؛ اگر لذتی حس نمی‌کنم، این ناشی از این است که وجوهِ نامطبوعِ حیثِ دیگری از الف ذهن‌ام را منحرف می‌کند. (حتی یکی از جواب‌دهندگان پیشتر هم رفت و گفت که اگر حسگری به پوست یا به مغزم وصل بود، نشان می‌داد که با دیدنِ گلِ مسی لذت برده‌ام.)

من با این جواب همدل نیستم.

اولاً این‌طور به‌نظرم می‌رسد که هم شکلی از آموزه‌ای که به‌نظرم غلط است (همراهیِ لذت با حکم به زیبا‌بودن) و هم مثال‌های من، در زبانِ عادیِ‌ روزمره بیان شده‌اند. صحبت از این است که الف را زیبا می‌یابم و از الف لذت می‌برم، نه از جنبه‌ای از الف. به‌نظرم غیرطبیعی می‌آید (گرچه می‌پذیرم که شاید این نحوه‌ی صحبت برای مقاصدِ نظری لازم باشد) که بگویم آنچه زیبا یافته‌ام لهجهی بلر یا منحنیِ حرکتِ توپ بوده است؛ بلکه می‌گویم سخنرانی و گل زیبا بودند.  

ثانیاً، تصورِ ابتداییِ من این است که این حیث‌ها را اگر یکی-دو مرحله جلوتر ببریم، آنگاه اصلاً اینها نمی‌توانند موضوعِ داوریِ زیباشناختیِ ما باشند. گلِ مسی را می‌توانم داوری کنم که زیبا هست یا زیبا نیست، حال‌وهوای گل‌زدن را هم (از جمله موقعیت‌سنجی و مهارتِ فنّیِ گلزن را)؛ اما آیا مثلاً آن منحنیِ خاص را زیبا می‌یابم؟ و برویم به سراغِ توصیف‌های فیزیکیِ مسیرِ توپ، یا توصیف‌های عصب‌شناختیِ آنچه در ذهنِ مسی گذشته است؟ نه‌فقط شناختی از اینها ندارم و نمی‌توانم درباره‌شان داوری کنم، بلکه اصلاً به‌نظرم از جنسِ چیزهایی نیستند که در موردشان بگوییم زیبا هستند یا نیستند. 

شاید بشود به دفاعی از آموزه فکر کرد، به این صورت: تصور کنید که فیلمی از گلِ مسی نشان‌تان می‌دادند که تصاویرش طوری دستکاری شده بود که معلوم نبود چه تیمی گل زده و چه تیمی گل خورده—اصلاً تصور کنید خبر نداشته‌اید که این گل در حینِ مسابقه‌ای زده شده که یک طرف‌اش ایران بوده. در چنین شرایطی اگر گل را (برای اولین بار) دیده بودید، زیبا می‌یافتیدش و لذت هم می‌بردید. [پایانِ دفاع.]

چیزی می‌توانم بگویم؟ راست‌اش این‌طور به‌نظرم می‌رسد که ایده‌آل‌سازی‌ای به این صورت که تعلّقاتِ منِ داوری‌کننده را کنار بزند، می‌تواند ربطی به بحث داشته باشد اما ربط‌اش در جهتِ عکس است. یعنی من علی‌رغمِ دلبستگی‌ام به تیمِ ایران، گلِ مسی را زیبا می‌یابم؛ شاید اگر متعصب(تر) بودم، داوریِ زیباشناختی‌ام متأثر می‌شد (چنانکه در دعواهای آبی-قرمز گاهی می‌بینیم)، و می‌پذیرم که این ایده‌آل‌سازی می‌توانست کمک کند که داوری‌ام پخته‌تر باشد. اما مسأله‌ی من این نبود که گل را زیبا نیافته‌ام، بلکه این بود که زیبا یافته بودم ولی از آن زیبایی لذت نبرده بودم؛ و در این مورد نمی‌دانم که ایده‌آل‌سازی چه کمکی می‌تواند بکند. نمی‌دانم که بر چه اساسی می‌توانم بگویم که در چنان شرایطی آیا لذت می‌بردم یا نه. 

با این قلّتِ فعلیِ‌ خوانده‌ها و اندیشیده‌های من در این موضوع، الآن تنها راهی که برای نجاتِ آموزه به‌نظرم می‌رسد این است که این را بخشی از تعریفِ حکم به زیبابودنِ الف بکنیم که حکم‌کننده باید، از جمله، از الف لذت ببرد (یا لذت برده باشد). و این البته که راهِ خیلی جالبی نیست. چیزی را اگر قرار باشد به این صورت جزوِ تعریف بیاوریم، من ترجیح می‌دهم همان تحسین را بیاوریم. جزوِ تعریف اگر نیاوریم‌اش، و اگر بپذیریم که کمابیش می‌دانیم حکم به زیبابودنِ الف یعنی چه و لذت‌بردن از الف یعنی چه (و مثلاً ملاک‌مان می‌شود این باشد که از خودِ داور بپرسیم بعد از آنکه به‌اصرار از او خواسته باشیم سعی کند دقیق حرف بزند)، آنگاه برایم روشن نیست که چرا حکم به زیباییِ الف باید همراه با لذت‌بردن از الف باشد—مثال‌هایم هم اگر آموزه را نقض نکنند، هنوز برایم روشن نیست که چرا عقلاً باید بپذیرم‌اش.

 

8 نظر برای "زیبایی و لذت"

  1. دو به شک‌ بودم که در توییتر نظر دهم یا اینجا، به‌عنوان فردی حرفه‌ای فلسفه‌نخوانده، با شما هم‌رای‌ام. تصدیق به زیبایی برای من همیشه منجر به لذت نمیشود. و لذت را هم موشکافی نمیکنم به‌عنوان مفهومی فلسفی که از این جنبه یا آن جنبه. برای لذت بردن (به‌معنای کلی و متداولش)، جز زیبایی چیزهایی دیگری هم باید باشد. برفرض تعصب به تیم فوتبال ایران با دیدن چنان گل زیبایی خواهم گفت: عجب گلی لامصب یا عجب گلی زد نامرد! هم زیبایی را معترفم هم اینکه از چنان گلی حالم گرفته شده است!

  2. به نظرم لذت بردن فرایند پیچیده ای است که با تصدیق زیبایی شیء هنری حاصل نمی شود و با حال و هوا و روحیه ما در لحظه خاص و و با افکار و انتظارات مان پیوند می خورد. من اگر غمگین باشم از یک قطعه موسیقی شاد، هر قدر هم زیبا، لذت نمی برم. اگر بی حوصله باشم، از یک فیلم زیبا لذت نمی برم. اگر دلشکسته باشم زیباترین مناظر جهان در من لذت بر نمی انگیزد. آدم دلمرده ممکن است زیبایی کوهستان را تصدیق کند، ولی بعید است از آن لذت ببرد. در برخورد با داستان، سخنرانی، شعر، هر چقدر هم که به فُرم اهمیت بدهیم، بعید است از اثری که با محتوایش شدیدا مخالفیم "لذت" ببریم. در این موارد، فاصله گرفتن از اثری که ما با آن درگیری فکری و عاطفی داریم به آسانی ممکن نیست. در عین حال می شود تصور کرد که هنرمندی اثر زیبایی خلق کند با هدف ایجاد نفرت، یا دهشت، یا بیزاری، یا برانگیختن احساساتی جز لذت. آیا کسی از دیدن فیلم ده کیارستمی لذت برده است؟ آیا در این موارد اشکال از فُرم اثر است؟ آیا کار زیبا نبوده؟ یا اساسا هدف هنرمند ایجاد حس لذت در مخاطب نبوده است. 

  3. احتمالا گل رونالدو به یوونتوس را دیده‌اید. در اینجا تماشاچیان ایتالیایی طرفدار یوونتوس بلند می‌شوند و برای کسی که به تیم‌شان گل زده دست می‌زنند.

    اگر این را کنار مثال‌های شما بگذاریم، همان‌طور که البته خودتان هم گفتید، تماشاچی از فوتبال لذت می‌برد ولی از گل خوردن تیم مورد علاقه‌اش ناراحت است. این دو با هم تناقضی ندارند و می‌توانند با هم در وجود فرد باشند. هم لذت از زیبایی هست و هم ناراحتی از گل خوردن تیم.

    گمانم تاکید آموزه روی وجود لذت همراه با زیبایی باشد، نه عدم وجود ناراحتی همراه با آن

    • موافق‌ام که حرفِ آموزه همراه‌بودنِ لذت‌بردن از چیزی است با حکم به زیبابودنِ آن چیز، و خودم هم همین‌طور صورت‌بندی‌اش کردم. در دو مثالی هم که چونان مثالِ نقض به‌دست داده‌ام، صحبت‌ کرده‌ام از لذت‌نبردن.

  4. به نظرم هرچقدر روح یک انسان پاک تر و زیباتر باشد,زیبایی های واقعی را زیباتر می بیند.طبیعتاً لذت بیشتری می برد,این لذت لحظه ایی و آنی نیست.یک لذت مدام است.مانند عارفان اللهی که زیبایی های جهان را ازدریچه چشم خداوند می دیدند و مست می شدند.چه لذتی والاتر و زیباتر از مستی در جهان وجود دارد..

  5.  شخصی از کندن پوسته‌ی دور ناخن‌اش لذت می‌بره،  زیباست؟

    لذت بردن با شادی عمیق همراهی زیباتری داره تا زیبایی. 

    • آموزه می‌گوید که اگر کسی کندنِ پوسته‌ی دورِ ناخن‌اش را زیبا بیابد آنگاه از آن لذت می‌برَد. ظاهراً سؤال یا استفهامِ انکاریِ شما این حکم را با عکس‌اش خلط کرده است.

  6. به نظرم این مسئله راه به آیرونیِ همواره موجود در زیبایی میبره. همونطور که در مواجهه با تراژدی، لذت حاصل از تراژدی، به طرزی آیرونیک برآمده از رنج هست. واگر نخواهیم به سمت فروید برای تبیین این آیرونی بریم، به نظرم جواب رو باید در همون حال و هوای رمانتیک های آلمانی دنبال کرد که خودشون خیلی خوب در خلال ژست رمانتیکِ «زیبایی‌پرستی»شون، آیرونی رو تشخیص دادند. شلینگ، هولدرلین، کیرکگور. و خب شاید هگل. 

پاسخ دادن به از توییتر لغو پاسخ