اینکه دولت موظف است اسبابِ آموزشِ رایگان را برای عمومِ شهروندان فراهم کند از چیزهایی است که قانونِ اساسی (اصلِ سیام) و عقلِ سلیم در آن توافق دارند. قاعدتاً جای بحث ندارد که دولت/حکومت باید برای کوتاهی در انجامِ وظیفهاش پاسخگو باشد، و شهروندانِ مسؤولیتپذیر هم برای بهترکردنِ اوضاع خواهند کوشید. اما دیدنِ اوضاعِ بدِ آموزشوپرورشِ دولتی مانع از این نمیشود که شهروندی که خود را صاحبِ فرزند و صاحبِ تمکّن مییابد سعی کند برای فرزندش بهترین برنامهی آموزشی را تدراک ببیند، گرچه با تأسف ببیند که فقط قلیلی از شهروندان چنین امکانی دارند.
میشود بحث کرد که در جامعهای که تحتِ فشارِ شدیدِ اقتصادی است، آیا منصفانه یا انسانی هست که شخصِ ثروتمند با اتومبیلِ بسیار گرانقیمت در خیابان رفتوآمد کند یا عکسِ سفرهایش به برزیل و استرالیا را در جای عمومیای منتشر کند یا در فضای عمومی بنویسد که فلان غذای بسیار لوکس را در فلان برجِ تهران خورده است. من در همهی این مثالها متمایلام به اینکه انتشارِ عمومیِ این نوع چیزها کارِ خوبی نیست، و در موردِ بعضی متمایلام به اینکه حتی اصلِ کار هم خوب نیست، فارغ از اینکه همراه با جلوهفروشی باشد یا نه. اما بهنظرم موضوعِ آموزشِ فرزندان موضوعی است بسیار متفاوت، و دیدنِ فقرِ عمومی و نابرابری و بیعدالتی، هر قدر هم که ناراحتکننده، نباید مانع از این بشود که شهروندِ ثروتمند سعی کند بهترین فضای آموزشی را برای فرزندش تدارک ببیند. در اوضاعِ بدِ اقتصادی، شاید پسندیده یا واجب باشد که برای فرزندمان فلان شکلاتِ گران را نخریم، حتی اگر بتوانیم و حتی اگر جلوهفروشی نکنیم؛ اما اگر کسی میتواند فرزندش را در فضای مطلوبِ آموزشی قرار بدهد، بهنظرم مشاهدهی فقر و نابرابری نباید مانعاش بشود.
با پذیرشِ خطرِ تبدیلشدنِ مطلبِ وبلاگی به انشا، شاید خیلی نابجا نباشد که تأکید کنم که، از نظرِ من، بخشی از آموزشِ خوب و درستِ بچهها متشکل از این است که چشمانشان را به وضعِ موجود و به نابرابریها باز کنیم. بخشِ دیگر، باز از نظرِ من، این است که آموزشِ دبستانی و دبیرستانی اصولاً آموزشی لیبرال وغیرمذهبی باشد، و شتابزده و تستمحور و کنکوری نباشد. در موردِ چیزهای دیگر هم، به فرض که کسی کنجکاو باشد نظرِ این وبلاگنویس را بداند، میشود به گزارشهای وبلاگیاش از تجربهی سهسالهی اخیرش نگاه کند (مثلاً دربارهی امتحان).
باسلام.
باتمام سخنان جنابعالی موافق هستم.فقط خیلی با آموزش لیبرال و غیرمذهبی درمدارس موافق نیستم.اگر مدارس سطح دبیرستان امروز رابامدارس دبیرستان 20سال پیش مقایسه کنیم,دانش آموزان از لحاظ کیفی و کمی به شدت نزول کرده اند.در مدارس کتابهای داوکینز درحال ترویج است.دانش آموزکه تمام فکروذکرش باید معطوف به علم ودانش باشد,برسر اثبات وجودخداازطریق مطالب بی اساس و بی محتوا ذهن خودش رادرگیر می کند.
به نظرمن کشور ایران درزمینه آموزش علوم انسانی مشکل دارد.
«حتا اصل کار هم خوب نیست»؟ با همان معیاری که به نظر میرسد شما برای تدارک بهترینهای آموزشی دارید میشود استدلال کرد که اصل خیلی از آن دیگر کارها هم خوب است.
در این اوضاع آیا منصفانه است فرزندت را ببری به کلاسهای گرانقیمت ورزشی و هنری که بسیاری از آن محروم اند؟ اگر آموزش است باید بگوییم آری. آیا منصفانه است خودروی گرانقیمت بخری که بسیاری نمیتوانند داشته باشند اما امنیتش به مراتب بالاتر از خودرو ارزان است و خودت و فرزندت در آن در امنیت و سلامت به مراتب بیشتری خواهید بود؟ اگر آموزش فرزند مهم است پس به طریق او حفظ جان و سلامت او هم مهم است. آیا منصفانه است فرزند را بفرستی به دانشگاههای خارج در حالی که اکثر جامعه نمیتوانند چنین کنند؟ آموزش اگر هست پس بله منصفانه است. …
ممنونام که نظرتان را نوشتهاید.
فرضِ من این بود که از آنهایی که ذکر کردهام، دستکم سفر به برزیل و استرالیا و خوردنِ غذای بسیار لوکس چیزهایی نیست که لازم باشند. در موردِ اتومبیل هم شاید لازم بود بر بسیار تأکید کنم ("بسیار گرانقیمت"). دستکم در موردِ دو تای اولی که الآن ذکر کردم، برایم روشن نیست که چطور میتواند برای آموزش یا برای سلامتْ ضروری باشند.
در هر صورت، بله: اگر مثلاً معتقد باشم که برای آموزشِ فرزندم ضروری است (یا بسیار مفید است) که بعد از دورهی کارشناسی بفرستماش هاروارد، و اگر امکاناش را هم داشته باشم، میفرستم—حتی اگر بدانم که اکثریتِ شهروندان نمیتوانند چنین کنند.
بله و بعد فرزندت شاید حتا برگردد ایران. او از دانشگاه اسم و رسم داری آمده و بهتر یاد گرفته به زبان انگلیسی مقاله بنویسد، و چطور بنویسد که در ژورنالهای بینالمللی چاپ شود، و بعد برمیگردد اینجا و مثلا در آی پی ام جذب میشود. چون این چیزی است که جناب و. د. میپسندد.
اگر فرزندت برگردد ایران، به احتمال زیاد اویی که مثلا در شهید بهشتی دکتری گرفته در رقابت با فرزندت شکست میخورد.
شاید فرزندت حتا اگر در آزمون دکتری دانشگاههای داخل شرکت میکرد قبول نمیشد. مثل خیلیها که نشدند و بعد با پول پدر رفتند و یا آنجا ماندند با شغل خوب و یا برگشتند اینجا و جذب هیئت علمی شدند و او که اینجا دکتری گرفته بود نشد.
و شاید فرزندت همانجا بماند و از وضع خوب اقتصاد در آنجا بهرهمند شود، وضع خوبی که بیشک با بدبختیهای عامهی مردم در اینجا بیارتباط نیست، مردمی که در روابط ناعادلانه نه فقط در داخل بلکه در سطح جهان آسیب میبینند. حتا به احتمال بالا او بزودی خودش را آنجایی میشمارد. من از کسانی که بیست سال پیش پس از کارشناسی رفتهاند آمریکا هرکه را پرسیدهام گفته خودش را آمریکایی میداند.
خب این تصویری که من ترسیم کردم، و گویا شما هم تأیید میکنید، چه نسبتی به این بخش آخر از حرف شما دارد: «بخشی از آموزشِ خوب و درستِ بچهها متشکل از این است که چشمانشان را به وضعِ موجود و به نابرابریها باز کنیم.». چشمشان را به چه چیز باز کنیم؟ نابرابری فرزند شما که اینجا دکتری قبول نمیشود پس به دانشگاههای آمریکا میرود، و فرزند من که مجبور است در شهید بهشتی دکتری بگیرد؟
خلاصه اینکه، در این (بهقول آن خواننده) «بگا-مگا»، نوشتهای چون آنی که شما نوشتهاید از انسجام درونی بیبهره است. پیشنیاز مطلب شما یک نظریه عدالت است.
به زشتی این دو قطبی شکل گرفته در جامعه فکر میکنم:
تظاهر فرد ثروتمند به نداری و زندگی دوگانه و ریا. از آن طرف به واکنشهای عصبی از سر محرومیت و عقده ها و حسادتها نسبت به ثروتمندان.
دستپخت ناخواسته جمهوری اسلامی این باشد یا نه، واقعا دوقطبی زشتی است.
و استدلال شما به نظر میرسد خیلی چیزهای دیگر را هم توجیه کند. برای مثال، اصلا چطور است بچهات جای دیگری متولد شود؟ چون در آن صورت در صف سفارت نخواهد ایستاد، مشکل ویزا نخواهد داشت و .. و … و شاید به همین سادگی از همه امکاناتی که بچههای اروپای غربی و آمریکای شمالی دارند بهرهمند شود. و البته آموزشش هم غیرادئولوژیک خواهد بود!!!
ولی اگر مثلاً از این جامعه بهطور ويژهای بهره برده باشی و با ابزارهای ایدئولويک و یا با تکیه بر ملت و ملیگرایی به جایی رسیده باشی و ثروت اندوخته باشی، مثلا اگر مسئولی بلندپایه باشی، یا هنرمندی باشی که با بلیطها و نگاههای مردم به جایی رسیده، آنگاه نامردی است که بخواهی بچهات جای دیگری به دنیا بیاد. نیست؟
من کسی را سراغ دارم که خانوادهاش سپاهی است و عمویش نماینده مجلس و برادرش رئیس موسسهای ارزشی، و خودش در ایراناینترنشال کار میکند و در لندن وضع و حال خوبی دارد. میتوانی بگویی به خودش مربوط است. اما نه. او بیشک از سفرهی فساد در اینجا بینصیب نبوده و اکنون در آنجا بهرهمند است. این آدم نامرد است.